گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 19 روز سن داره

هدیه خدا

اولین شب بیخوابی خفن!

سلام بابایی. خوبی عزیزم؟ دیشب از 1 شب تا 8 صبح بیداربودی! ساعت 5 بود که دیگه نتونستیم آرومت کنیم رفتیم خونه مامان بزرگت.اونم تا ساعت 8 داشته تورو راه میبرده که خوابت ببره.دختره بابافرشیدی دیگه! امروزم رفتم موسسه پارسه تا انتخاب رشته برام بکنن. 'گفت احتمال اینکه تهران یاکرج پیام نور قبول بشی بیشتره. بوس بوس ریحانه جون با اون لپای سرخ و سفیدت.
26 ارديبهشت 1392

مبارکه بابافرشید!

ساعت 20:45 روز 22 اردیبهشت تبریییییییییک!! بابافرشیدت مجاز به انتخاب رشته فوق لیسانس شد. با رتبه های 395 و 418 و 7000 وخورده ای (تو 14000 نفر) تو 3 تا گرایش. ازپاقدم تو بوده عزیردلم.ماشاالله. توهم الان شیر خوردی و خوابیدی..بااون لپای به قول مامانت مثل گل رز!قربونت بشم..میترسم امشب تا صبح بیدار باشی و همش بخوای حرف بزنی! آخه روز خواب بودی همش! قربونت بشم...لالا لالایی....بوسبوسبوس..
22 ارديبهشت 1392

شروع روزهای شیرین و پر ماجرا.

ساعت 00:00 بامداد جمعه 20 اردیبهشت ماه. اشتباه نکنم الان بابا 8 روزو نه ساعت و نیمته! الانم رو مبل خوابیدی.آخه امروز کلی مهمونداری کردی! بله. از مهمونات که واسه دیدنت و خوردن و بردن گوشت عقیقت اومده بوندن پذیرایی کردی! چه گوسفندیم بودش! خودم با اصغرآقا رفتیم کشتارگاه. مشکی و حنایی و خیلی شیطون بود.انقدر شیطون که از باسکول دررفت! 46 کیلو بود.کیلویی 11/800 حسابمون کرد. جمعا 540 تومن+ 5 تومن هزینه سلاخی. احیف که دوربین نبرده بودم که باهاش عکس یادگاری بندازم که ببینی.ن شاا... که همیشه سالم و تندرست باشی بابایی. خیلی نازی خوشگلم! عین بابایی هم خوشخواب و خوشخوراکی! وقتی خوابیدی میام لپتو میخورم. بوست میکنم. قربون دستای کوچولوت بشم بااون ناخونای ...
21 ارديبهشت 1392

بومب! به سلامتی ورود ریحانه خانم

ساعت 22 شب روز جمعه 92/2/13 الان تقریبا دوروزه که پیش مائی بابایی...از ساعت 14:10 روز 11 اردیبهشت حساب بکن تاااااااا الان....خیلی شیرین و بانمکیو..وقتی بغلت میکنم و صدای نفساتو میشنوم یه حس خیلی بزرگی بهم دست میده..یه حسی که بهم میگه این دخترته و باید هواشو داشته باشی بابافرشید...مامان بزرگتم از اولین شبی که مامانیت تو بیمارستان بستری شد تا الان که دارم این نوشته ها را برات مینویسم برات زحمت کشیده..هروقتم که بغلت میکنه کلی آروم میشی...قربونت بشم..ماشاالله کلی باهوش و خوشگلی..همچین منودورو برتو با چشای قشنگت نگاه میکنی و که نگو! خیلی بانمکه...ناخونات به مامان بزرگ تهرونیت رفته! ابروهات به بابایی، چشاتم به مامانی (فکر کنم!) خلاصه که قشنگی. ع...
13 ارديبهشت 1392

یه نکته اضافه!

راستی باباوو...قدر مامانو خییییییییییییییییییلی بدون..خیلی برات زحمت کشیده تا دنیا بیای...خیلی درد کشیده بوده....خداروشکر که جفتتون سالم بودین..
11 ارديبهشت 1392

سلام ریحانه جان.خوش اومدی به دنیامون.

ساعت 17:30 روز 11 اردیبهشت ماه. روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن مبارک..روز میلاد ریحانه خانووووووووووووووووووووووووم من هم خیلی مبارک..بادا بادا مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا. بعله! بالاخره خانومی دیدیمت! ماشاالله..هزارماشاالله....سه کیلو و نیم وزن..سرخ و سفید...خوش چشم و ابرو (فقط نمیدونم چرا منو دیدی خوابیدی بابا!) ..ناخون باریک...خلاصه در یک کلام : دکتر خانوم طلا! خانوم پرستار که آوردت گفت خانوم خیلی ناز داره و تا الان داشته گریه میکرده! منو که دیدی بابا قشنگ آروم شدی...ماشاالله دختر قشنگم..مامان بزرگم دوشبه که پیش تو و مامانیه.خیلی دوست داره...راستی انگشتاتو گذاشتی رو انگشتمو خوابیدی...چه ناز... عکسو فیلماتم دارم آماده میکنم...
11 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد