گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

هدیه خدا

اولین عکس آتلیه ریحانه خانم.

عزیزدلم سلام. امروز اولین روزی بود تو عمرت که آتلیه عکس انداختی.از ساعت 13:45 تاااااااا 17. در صحنه های مختلف ازت عکس انداختیم. من و مامانی هم انقد ادا و سروصدا درآوردیم تا شما بخندی تا عکست قشنگتر بشه.  آقای عکاس با خانومش بودند. به باباییت گفتن : ریحانه خانم گریه نکن ایشالا خدا باباییتو شفا میده!! یا مثلا انقد بالا پایین پریدم که آقا عکاس گفت عکسای باباییو به کل شهر بلوتوث میکنیم !! راستش اول فکر میکردیم غریبی کنی ولی اصلا غریبی نکردی هیچ بلکه با دخترشون هم که اسمش آوین بود کلی بازی کردی. اون انگشت میکرده تو دهنت تو هم انگشت میکردی تو چشش!!  یتو کی از عکسا خواستم با یه گوسفند گنده بخندونمت که ترسیدی و کلی گریه کردی! آخ...
11 اسفند 1392

مهندسی ریحانه خانم!

سلام عزیز دلم. امروز که مامان بزرگ جلو روت بارادیو بازی میکرده شما هم داشتی با رادیو کارمیکردی و حتی دررادیو روهم بازکردی! منم رفته بودم تا براماشینمون لاستیک نوبخرمو یک جفت لاستیک کره ای خریدم بااجرتش شد 305 هزارتومان. پدرزن همکارم بود. راستی مامان و بابابزرگت توتهران خیلی از صدای دقان دقانت خوششون اومده! هروقت زنگ میزنم میگن صداتو براشون بذارم...منم امروز نمره درس تشریحیم اومد روسایت. 17.14 . خوبه بابایی؟ درس مدیریت تحول...مامانی الان داره میخوابونتت. آخه ساعت 1 بامداده چهارشنبست! راحت بخوابی عزیزکم...بوسبوسبوس ...
7 اسفند 1392

دقان دقان دقان دقان!!

سلام عزیز دلم. الان دوسه روزه که یه جمله جدید یاد گرفتی میگی. به قول مامان بزرگت اینو ترکی میگی! : دقن دقان دقان..! ( د + کسره)..با موبایل هم صداتو ضبط کردیم.. دیشب صداتو واسه مامان و بابا بزرگو عمه تو تهران پخش کردیم. کلی خندیدن. دیشبم چنددست لباس خوشگل برات خریدیم که برای تقویمت و آتلیه لباس خوب داشته باشی...فکر کنم دیگه خواب رفتی....برم پیش بچم بخوابم منم....لالا لالایی..... ...
2 اسفند 1392

روز جداشدن اززمین..

سلام دختر عزیزم. الان داری خیلی گریه میکنی..چراااا؟؟ تو تختخوابی ....رفتم دیدیمت..مامانی داشت لباساتو عوض میکرد که راحت بخوابی...امروز برای اولین بار توی عمرت پاشدی سرپا (خودت) و میخواستی از تخت بری بالا ! مامانی شکارلحظه کرد و فیلمتم گرفته..من اداره بودم که بهم زنگ زد و گفت این خوشخبریو. منم برگشتنی به خونه یه شاخه گل رز خریدم برات.ناقابل...انشاا... که با این پاهات بری دانشگاه و مدارج بالا و به شمت خوشبختی پر بکشی عزیزم...راحت بخوابی...بوس بوس...
29 بهمن 1392

ماراتن نخوابیدن!

سلام ریحانه ای. امروز بابا تو نخوابیدن رکورد شیکوندی! آخه مامانی گفت که 8 ساعت تمام چشم روهم نذاشته بودی سحرخیزم بودی امروز  آخه ساعت 12 ظهر ازخواب بیدارشدی!! صبحم مامانی عرق بیدمشک خورده بوده، شاید بدین خاطربوده که کلی انرژی داشتی امروز. غذای چندغله غنچه هم خوردی امروز..خلاصه که امروز خیلی توپ بودی! عصری تومسیر رفتن به خونه مامان بزرگ، سبزی پاک کرده خریدیم و مامانی یه شعر خوشگل برات ساخت : سبزی فروشی رفتم ( 2بار) سبزی فروشی....سبزی فروشی سبزی خریدم (2بار) کوکویی خریدم آشی خریدم همشو بخورم (2بار) چه سبزی ایه! ( 2بار) امروز 5 تا انگشتای دستتو میاوردی بالا هی...مامانی هم هی برات صدا درمیاورد که : گ...
27 بهمن 1392

دومین بازی دخترم با خبرای خوب دیگه!

دخترم سلام..امروز یه بازی جدید اختراع کردی! اینکه چیزی رو بندازی و هرهر بخندی! من و مامانی هم اینکارو باهات میکنیم و توهم میخندی...این یعنی اینکه عاشق جاذبه زمین هستی بابایی! دیروزم رفیم خیابون امامزاده برات لباس عروس خریدیم. از شیرینی گل یاس هم بال و عصای فرشته خریدیم که انشاا... تاقبل از عید بری آتلیه برای چندتاعکس خوشگل.مامانی هم سفارش تقویم و جاکلیدی داده تا به عنوان gift نوروزی بدیم به بستگان نزدیک.راستی... امشبم چون مامانی فردا صبح باید بره آزمایش مرغ تنوری خریدیم. دوتارون با سیب زمینی و دوغ شد 21500 تومان. خوشمزست. شما هم خوردی...الان ساعت 1 بامداده و شما داری شیر ( یا به قول مامانی شور: بروزن پوشو یا همون پیشی!!) میخوری.منم زودی میخو...
24 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد