گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

روز تست سلامت ریحانه خانوم!

ساعت 1 بامداد 26 خرداد داری گریه میکنی بابا. برات سیخ شاتره دم کردم توبغل مامانی داری گریه میکنی و شیرمیخوری. منم دارم زودی تایپ میکنم تابرم به مامانی کمک کنم. صبحی رفتیم مرکز بهداشت و چکاپ شدی. قدت 58 سانت و وزنتم 4،450 کیلو.ماشالله..عالییییییی بود.الانم توبغل منی و دارم این مطالبومینویسم...ناخون نکش بابایی...قربونت بشم بابایی..دیگه داری ناآرومی میکنی..پاشم رات ببرم آروم شی.. بوس بوووووووس
26 خرداد 1392

روز غزل سرایی تو!

بامداد یکشنبه مورخه 92/3/23 ساعت 1:30 مامانی میخواد پاهاتو بشوره و توهم داری بلند گریه میکنی! امروز سوم شعبان روزولادت امام حسین  بود که تو هم خوشحال بودیو کلی حرف زدی. بابایی هم دوجعبه شیرینی گرفت.یکیشو دادیم به امامزاده سیدجعفرویکیشم تر بود واسه شیکم خودمون! وااااااای بابا چقدداری جیغ میکشی و گریه میکنی!...زنگ حداد زدم گفت باغلاماازکارخونه اومده و تایکشنبه کاراشومیکنه و میفرسته. هرروزداری بزرگترمیشی.موهات بلندتر شده...مامانی میگه مثله بابات باهوشی! ماشاالله ریحانه خانوم..بوس بوس عزیزم
23 خرداد 1392

ماشاا... ریحانه جون بابا!

ساعت 30 دقیقه بامداد روز 9 خرداد..رادیو معارف تلویزیون در حال پخش برای آزام کردن ریحانه در بغل مامانی.بابایی  درحال خوردن پسته و تخمه! بابایی انقد درگیر توهستیم که وقت نمیشه بخوام برات بنویسم! روزا تقریبا خوشخوابو آرومی و شبا یه کم اذیت میکنی! گریه و .... دوسه شبه که رادیو رو روشن میکنیم آروم تر میشی. چندشبه که یه قطره آرامبخش گیاهی بهت میدادیم بخوری راحت بخوابی..بهش میگیم knock out! آخه تو تام و جری اینوکه میخورد دیگه راحت خواب بود! پوشک معطر ترکیه ای confey baby برات خریدیم که توش راحتی. برات molfix گرفتم پاتو اذیت کرد. خیلی باهوشی بابا.مامان بزرگت که میگه خیلی باید بهت برسیم.چون باهوشی. انشاا... خوشبخت باشی..داری الان گریه میکنی با...
9 خرداد 1392

اولین شب بیخوابی خفن!

سلام بابایی. خوبی عزیزم؟ دیشب از 1 شب تا 8 صبح بیداربودی! ساعت 5 بود که دیگه نتونستیم آرومت کنیم رفتیم خونه مامان بزرگت.اونم تا ساعت 8 داشته تورو راه میبرده که خوابت ببره.دختره بابافرشیدی دیگه! امروزم رفتم موسسه پارسه تا انتخاب رشته برام بکنن. 'گفت احتمال اینکه تهران یاکرج پیام نور قبول بشی بیشتره. بوس بوس ریحانه جون با اون لپای سرخ و سفیدت.
26 ارديبهشت 1392

مبارکه بابافرشید!

ساعت 20:45 روز 22 اردیبهشت تبریییییییییک!! بابافرشیدت مجاز به انتخاب رشته فوق لیسانس شد. با رتبه های 395 و 418 و 7000 وخورده ای (تو 14000 نفر) تو 3 تا گرایش. ازپاقدم تو بوده عزیردلم.ماشاالله. توهم الان شیر خوردی و خوابیدی..بااون لپای به قول مامانت مثل گل رز!قربونت بشم..میترسم امشب تا صبح بیدار باشی و همش بخوای حرف بزنی! آخه روز خواب بودی همش! قربونت بشم...لالا لالایی....بوسبوسبوس..
22 ارديبهشت 1392

شروع روزهای شیرین و پر ماجرا.

ساعت 00:00 بامداد جمعه 20 اردیبهشت ماه. اشتباه نکنم الان بابا 8 روزو نه ساعت و نیمته! الانم رو مبل خوابیدی.آخه امروز کلی مهمونداری کردی! بله. از مهمونات که واسه دیدنت و خوردن و بردن گوشت عقیقت اومده بوندن پذیرایی کردی! چه گوسفندیم بودش! خودم با اصغرآقا رفتیم کشتارگاه. مشکی و حنایی و خیلی شیطون بود.انقدر شیطون که از باسکول دررفت! 46 کیلو بود.کیلویی 11/800 حسابمون کرد. جمعا 540 تومن+ 5 تومن هزینه سلاخی. احیف که دوربین نبرده بودم که باهاش عکس یادگاری بندازم که ببینی.ن شاا... که همیشه سالم و تندرست باشی بابایی. خیلی نازی خوشگلم! عین بابایی هم خوشخواب و خوشخوراکی! وقتی خوابیدی میام لپتو میخورم. بوست میکنم. قربون دستای کوچولوت بشم بااون ناخونای ...
21 ارديبهشت 1392

بومب! به سلامتی ورود ریحانه خانم

ساعت 22 شب روز جمعه 92/2/13 الان تقریبا دوروزه که پیش مائی بابایی...از ساعت 14:10 روز 11 اردیبهشت حساب بکن تاااااااا الان....خیلی شیرین و بانمکیو..وقتی بغلت میکنم و صدای نفساتو میشنوم یه حس خیلی بزرگی بهم دست میده..یه حسی که بهم میگه این دخترته و باید هواشو داشته باشی بابافرشید...مامان بزرگتم از اولین شبی که مامانیت تو بیمارستان بستری شد تا الان که دارم این نوشته ها را برات مینویسم برات زحمت کشیده..هروقتم که بغلت میکنه کلی آروم میشی...قربونت بشم..ماشاالله کلی باهوش و خوشگلی..همچین منودورو برتو با چشای قشنگت نگاه میکنی و که نگو! خیلی بانمکه...ناخونات به مامان بزرگ تهرونیت رفته! ابروهات به بابایی، چشاتم به مامانی (فکر کنم!) خلاصه که قشنگی. ع...
13 ارديبهشت 1392

یه نکته اضافه!

راستی باباوو...قدر مامانو خییییییییییییییییییلی بدون..خیلی برات زحمت کشیده تا دنیا بیای...خیلی درد کشیده بوده....خداروشکر که جفتتون سالم بودین..
11 ارديبهشت 1392

سلام ریحانه جان.خوش اومدی به دنیامون.

ساعت 17:30 روز 11 اردیبهشت ماه. روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن مبارک..روز میلاد ریحانه خانووووووووووووووووووووووووم من هم خیلی مبارک..بادا بادا مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا. بعله! بالاخره خانومی دیدیمت! ماشاالله..هزارماشاالله....سه کیلو و نیم وزن..سرخ و سفید...خوش چشم و ابرو (فقط نمیدونم چرا منو دیدی خوابیدی بابا!) ..ناخون باریک...خلاصه در یک کلام : دکتر خانوم طلا! خانوم پرستار که آوردت گفت خانوم خیلی ناز داره و تا الان داشته گریه میکرده! منو که دیدی بابا قشنگ آروم شدی...ماشاالله دختر قشنگم..مامان بزرگم دوشبه که پیش تو و مامانیه.خیلی دوست داره...راستی انگشتاتو گذاشتی رو انگشتمو خوابیدی...چه ناز... عکسو فیلماتم دارم آماده میکنم...
11 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد