ریحانه موبایل توکادرنمینویسه واسه این دارم تکه تکه مینویسم.پیش مامان خوابیدی..راحت بخوابی عزیزم..بوس
ازجلوم ردشدوماشینوبه لطف خدا کنترل کردم..به خیرگذشت..خوابیده بودی بابا..این یه هفته کلی باباماماگفتی
گفتی ماما بابا...کلی بامامانی ذوق کردیم.برگشتنی چون خیلی خسته بودم خوابم برد توجاده!یهودیدم یه ماشین
بابا یه هفتست که ازشمال وتهران برگشتی.شب بود که رفتی پیش دریا.کنارامامزاده فضل محمودآباد پمپ بنزین..
امروزچنذست لباس گرم خریدیم برات و بخاری روشن کردیم
شب تاریک و خاطره!سلام بابایی این اولین باریه که باموبایل دارم وبلاگ مینویسم.الان ساعت 1بامداد شنبه4آ
شبتاریک و خاطره نویسی!
چیه ریحانه جان...
سلام بابایی...یکی دوساته بدجور داری گریه میکنی..ناهار میگو و ماهی خوشمزه درست کردم..شاید به این خاطر بوده..آخه شیکمت باد کرده بود..قطره نعناتم دادیم...مامانی الان پیشته و داره آرومت میکنه..ساعت 23:15 جمعه 19 مهر...هوا هم خنک شده..اکروز اخبار گفت یزد میخواد بارون بیاد...الان یکم آرومتر شدی...امیدوارم راحت تا صبح بخوابی بابا.. بوس بوس...شبت بخیر
نویسنده :
مامان
23:25