نقش خاطره ها
سلام عزیزدلم. سه شنبه 93/1/19 خودت پیچ رادیوی ماشین رو زیاد کردی. پاشدی دم تلویزیون و به صفحه اش دست زدی. مامانی جلوت تخم مرغ آب پزو فوت میکرد تا بخوری، شما هم فوت فوتک میکردی! امروز پنج شنبه هم نزدیکای ساعت 12:50 بامداد مامانی دندون کوچولوی بالاییتو کشف کرد! زنگ زدیم به مامان بابا بزرگت تهرانم گفتیم. کلی خوشحال شدند. راستی، خیلی باحیایی بابا...چونکه بغل هیچ مردی نمیری، جز من. خوشبخت باشی دخترم. الانم مامانی داره شیرت میده تا بخوابی. منم همبرگر سرخ کردمو منتظرم تا مامانی بیاد باهم شام بخوریم. تن ماهی هم داره گرم میشه رو گاز...راحت بخوابی بابایی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی