گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

زیارت قبول!

سلاااااااااااااام و صدتاسلام..زیارتا قبول باشه ریحانه جان...چندروز بود که بعداز اومدن از مشهد وقت نکرده بودم وبلاگ بنویسم.1 هفته تو مشهد بودی..راستشو بخوای بیشتر باتو بودیم تا اینکه بخواهیم به زیارت برسیم!!! آخه بیشتر دوست داشتی اتاقت باشیو و تو گهوارت. خیلی شلوغ بود اونجا. به خاطر شبهای قدر. یکی از شباش حوالی ساعت 11 آماده شدیم بریم حرم. وقتی رسیدیم همه جا پر جمعیت بود. رفتیم پارکینگ شماره 4 وایسادیم که قرآن سربگیریم. همینکه قرآن سرگرفتیمو  از بلندگو گفت : بک یا محمد شروع کردی به گریه! زودی بساطمونو جمع کردیمو یاعلی! الان داره مامانی برات شعر میخونه که بخوابی...گلجان مامان منم من.......پنجول میکشم... راستی امشب رفتیم بازار بعد افطار،...
16 مرداد 1392

اولین پرواز ریحانه خانوم!

سلام بابایی. الان ساعت 14:30 بعدازظهر گرم گرمه جمعه 92/5/4 . به امیدخدا تا 4 ساعت دیگه توی هواپیما نشستی و داری میری پیش امام رضا. دوروزه که درگیر ماشین بودم بابا. آخه با یه موتوری تصادف کردمو دوروز ماشین پارکینگ بود. ماشینم با قطار میبریم که اونجا راحت باشی..پروازم دوساعت تاخیرداره..مامان بزرگت اومدن پیشت... زیارتت قبول باشه ریحانه جان.
4 مرداد 1392

سالگرد فرود ریحانه جان از بهشت به دل مامانی(شاید!)

سلام عزیز دلم خوبی؟ مدتهاست ننوشته بودم.اولین پستی هست که بعد از زایمانم برات مینویسم دلیلش بماند گلم...فقط بدون کوتاهی و کم کاری نبوده و نیست!شاید بزرگ شدی بهت بگم. جونم برات بگه که امشب روز ولادت کریم اهل بیت آقا امام حسن مجتبی(ع) هست.پارسال ما افطاری رفتیم جشن مولودی فرزند خوندگی یکی از دوستانمون و افطاری با بابایی تو دارالشفاء خیابون انقلاب  خیلی بهمون خوش گذشت.اونجا و قبل از اون خیلی من تو اینماه متوسل شده بودم به آقا و  نذرم کردم سال دیگه اگه تو رو داشتم در حد وسع و توانم به دارالشفاء افطاری بدم . الان که دارم اینو مینیسم خدا رو شکر حاجت روا شدم.یا امام حسن ممنونیم.الان با یه دستم دارم طناب گهواره تو رو میکشم و با یه ...
2 مرداد 1392

آماده شدن برای ادای یک نذر.

سلام ریحانه جان.الان خوابیدی و داری قرآن گوش میدی عزیزم.مامانی قبلا برات نذرکرده بود که بعدازدنیا اومدنت بریم مشهد. هزینه رفت و امدش با هواپیما روهم مامان و بابا بزرگت قبول کردن. اینم نذراونا بوده.برای تو. ماشینم با قطار میبریم مشهد که اونجا راحت باشی تو و مامانی. ..هرروز داری سفیدتر و به قول یزدیا "جون تر" میشی ریحانه جان. ماشاا... دختر نازم. درضمن هروقتم رو دستام بغلت میکنم یا کولت میکنم با دقت تمام دنیای اطرافتو نگاه میکنی. آفرین دختر نازوباهوشم.
27 تير 1392

تمیز خانوم!

سلام بابایی.امروز با مامانی بردیمت حموم.چه حمومی! اولین باری بود که بامامانیت حموم میبردیمت . موقع لباس پوشیدن کلی گریه کردی. به قول مامان چون آب به گوشت میرسیده اذیتت میکرده. الهی...قربونت بشم عزیز دل بابا و مامان.
23 تير 1392

مبارکهههههههههههههه!!!

مبارک مبارک...خیلی مبارک! بعععععععععله...بالاخره گوش ریحانه خانومو دیروز چهارشنبه حوالی ساعت 18:30 بیمارستان مجیبیان یزد پیش دکترآسایی سوراخ کردیم.با یه گوشواره طلایی رنگ با نگین قرمز. خیلی بهت میاد عزیزم. امروزم رفتیم خونه مامان بزرگت واسه افطاری. کلی واسه مهمونا هم خندیدی. قربونت بشم بابایی. بوس بوس ریحانه جان.موهات یه کم فر شده. مامانی امروز میگفت انقدشیرخوردی که لپو غبغبت بهم چسبیده! ماشاالله دختر نازم. تابعد.
21 تير 1392

خانومی تمیز!

سلام ریحانه جان..امروز مامان بزرگ بردنت حموم.خیلی خوشبوشدی.ایشالا فرداهم میریم گوشتوسوراخ کنیم..دیشب تاصبح ناآرومی میکردی...من چون باید روزه میگرفتم بیشترخوابیدم.مامانی خیلی زحمتتو کشید..خیلی باید قدرشوبدونی ریحانه جان....کوچولوی بابا. بوس بوس..شبت بخیر. ساعت 1 بامداد 18 تیر
18 تير 1392

بهبودی

سلام ریحانه جان..الان دوروزه که واکسن 2 ماهگیتو زدی..تب کردیو و پاهات درد گرفت ریحانه جان.موقعی که دکتر میخواست واکسنتو بزنه منو نگاه کردیو خندیدی..آی قربونت بشم.....چندروز پیشتر مامانی از کله منو تو یه عکس انداخت که ابروهامون خیلی باحال افتاده! عین یه خط منحنی دار شده.. روزای خوبی داشته باشی عزیزم
14 تير 1392

بدون عنوان

سلام ریحانه جان...بابا چندشبه که بیقراری میکنی..رفتم داروخونه برات گریچ میکسچر خریدم بهتره برات...امروز 2 ماهت تموم شد...اشک ها و لبخندهای 2 ماهت تموم شد...امیدواریم من و مامانت که جشت تولد سالهای دیگتو باهم بگیریم....ایشالا جشن عروسیتو دانشگاه رفتنت..داری گریه میکنی الان...بغل مامانی...بوس بوس بابایی..
12 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد