چشم نبستن!
تایادم نرفته گفتم زودی این بلاگو بنویسم... دوسه هفته پیش بود به مامانی صبح گفتی میخوام چشامو نبندم. آخه وقتی صبح پامیشم بابا نیست...! دیروزم بابا نمای خونه تموم شد.... امروزم مامانو بردم محل کارجدیدش. نمددوزیه. البته گفته بوده صبحش که شنبه بریم ما گوشی برنداشتیم. ننه اومده بود خونه پیش تو..کارش خوبه بابا..صادرات به دوبی و اینوراونورم دارن..دعاکن مامان کارش بگیره اونجا..حتی صاحابش گفته مامان اونجا به بقیه درس بده و کلید دستش باشه و ..... سرمون شلوغه حسابی! دعامون کن. بوس
نویسنده :
مامان
11:35