اولین شبی که خونه خودمون خوابت برد
سلام بابا. دیروز روز خوبی برات بود.چونکه بامامانی رفته بودین اتوبوس سواری (!) تااااااا پارک هفت تیر. ازسرکارکه تعطیل شدم منم اومدم اونجا...مامان فلافل و مخلفاتم ریخته بود تو کیف تو و برده بود پارک. خلاصه اونجا بازی کردیو منم یه کم روچمنا کنار پیشیا دراز کشیدم..عکسم انداخته مامان.
دیشب بعدازیک هفته که ننه سرماخورده بودرفتیم خونشون. اونجاهم کلی باخاله و ننه بازی کردیو بعدش رفتیم سرخونمون...اونجا که رسیدیم بعد نیم ساعت خوابت برد..روپتویی که ننه داده بود...
الانم بهزیستی آزادشهرم. ننه و خاله ثریا رو آوردم برا کاریکه داشتن اینجا...ساعت ده صبح پنجشنبه..
صبحم که خواستم بیام پاشدی و منو دیدی...
بوس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی