نمیخواستم! پسکونک!!!
سلام.حالا هی بخند!! هی بخند..قضیه اینه که تازگیا به چیزی که نخوای و دوس نداشته باشی میگی نمیخواستم! من و مامانم کلی میخندیم...دیشبم به پستونک میگفتی پسکونک!! خیلی باحال بود.دیشب روتخت درازکشیده بودم حسابداری بخونم با آبپاش و شونه موهامو شونه میکردی. یه لحظه حواسم رفت به درس آبپاشو کوبوندی تو مخم! آخ! ...عمه و مامان بابابزرگم رفتن تهران.بیشتر برا دیدن آقا اومده بودند.بیمارستانم رفتند. ماهم تقریبا هرشب خونشون میریم و من یه مقدار پاهاشونو بکارمیگیرم.آخه سکته باعث شده پاها تقریبا بیحس شه.توکل بخدا.هیشکی عاقبتشو نمیدونه...خوابی الان بابا حتما.ساعت نه و نیم شنبه پونزده فروردینه...من سرکارم...بوس.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی