گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 روز سن داره

هدیه خدا

ریحانه خسته شده، اخه تازه از سفر تهران برگشته!

1393/5/10 4:50
نویسنده : مامان
120 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ریحانه جان. الان ساعت 4:30 بامداد جمعه 10 مرداد 93 هستش و شما حدود یک ساعت که با ماشین از تهران خونه مامان بابا بزرگت اومدی خونه. دوروز اونجا بودیم. اولش که رفتی باهاشون غریبی کردی یه کم...بعدش کم کم خوب شد...تو مسیرم که برمیگشتیم مامانی تقریبا خوابیده بود کف ماشین (!) تا شما راحت بخوابی....تهرانم بابا و مامان بزرگ هی میگفتن چقد دستو دلبازه ریحانه..آخه اسباب بازیا موبایل یا هرچیکه دستت میومدو بهشون میدادی...راستی، زیارتم رفتی. زیارت شاه عبدالعظیم. قبول باشه. ...مامان بزرگم جلو موهاتو کوتاه کرد...آخه میرفت تو چشات نوک موهات...شهرری هم با بچه ها میخواستی بازی کنی....دست و دلباز...یه گوشی موبایل اسباب بازی با یه توپ چراغدارم برات خریدیم. میزنیش زمین روشن میشه.ماشاالله خودت هی میخواستی اینور اونور بری. پر جنب و جوش. ....راستی دندون هشتمتم نیش زده..مبارکه...چندتا کلمه جدید از دایره لغاتت :

آبا : حموم رفتن.

آبا ( دوباره!) : وقتی شیر آب بسته باشه و تشنت باشه!

اذونم دادند...برم یه دوش بگیرم و بعدش لالا !...راحت بخوابی عزیزم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد