روز پرکار...
سلام بابا..دیروز روز خسته کننده ای بود برا هممون...ظهرش که با مامانی رفته بودین بازار خان و بادکنک گرفته بودی و سیدفتح و بعدش خونه ننه...ازبازارم یکی دوتا چیز مامانی برات خریده بود..گیره و النگو...ساعت چهارم اومدم خونه ننه ناهار خوردم..بعدش ساعت شش و نیم رفتیم تاسیسات فروشی صفاییه با آقا رضا باغشاهی ...لوازم بهداشتی و شیرآلاتو اینارو انتخاب کردیم..جاش تنگ بود هی توهم میلولیدیم! ...ساعت ده که رسیدیم خونه کلی خسته بودیم. زودی هم خوابیدی..ساعت یازده حدودا... بوس
نویسنده :
مامان
8:16